صد آه وافسوس
امروز صبح کمی زودتر از دیروز از خواب پاشدم اونم بخاطر غرغرهای مامانم بود وگرنه با خیال راحت تا10 میخوابیدم یکی از بدیا یا خوبیای خونه ی ما اینه که همه صبح خیییلی زود پامیشن و واسشون ساعت8 صبح خیلی دیره!!بعد از کلنجارهیی که هر صبح سر میز صبحانه داشتیم رفتم سراغ منطق و یه نگاهی بش انداختم چیز زیا سختی نبود تازه داشتم میوفتادم رو دور درس خوندن که فوتبال شروع شد منم که عشق فوتبال نشستم به وتبال دیدن واقعا بازی پرهیجانی بود با اینکه خیـــــــــلی حرص خوردم وخیلی جیغ وداد کردم ولی باز بازیشون و دوست داشتم ولی ای کاش میبردیم یا دوار خیلی محترم :( پولادی و اخراج نمی کرد یا واسه ی پنالتی آخر قوچی میومد ن شماره 13!! با این حال دستشون دردنکنه با اینکه میتونستند ببرن ولی باختن :D
بعداز اینکه بازی و دیدم رفتم سراغ منطق دوباره و واسه ی دوستم که نبود جزوه نوشتم مسخره نیست واقعا؟؟ اون نبوده اونوقت من باید براش جزوه هم بنویسم! هم منت ایشون وبه جون بخرم!! ولی وقتی که به اونا احتیاج دارن خودشون ومیکشن کنار ودخالت نمیکنن!!!
سیستم و که روشن کردم درباره المپیاد سرچ کردم ومنابعش و درآوردم باخودم گفتم حالا که بچه ها همشون میرن وآزمون میدن ونمیگن وبا سیاسیتن چرا من اینجوری نباشم؟؟
منم رفتم منابع و پیداکردم تا بشینم بخونم ویه رتبه ایی بیارم تاحداقل یه خودی نشون داده باشم. خودم میدونم وقتی یه کاری و بخوام بکنم حتما به بهترین روش ممکن انجامش میدم .یا حتی وقتی به خودم واسه یه کاری تلقین کنم همون کار درست انجام میشه الانم دارم روی یه پروژه بزرگ کار میکنم که ایشالا نتیجه اش توی آینده مشخص میشه ولی خب باید خیلی تلاش بکنم تا بش برسم .
اینم از جمعه ی من بدون تقریبا هیچ اتفاق خاصی،:( عصرهم به احتمال زیاد بیرون نمیریم چون مامان شب کاره و به هیچ جا نمیرسیم که بریم بیرون
- ۹۳/۱۱/۰۳