منطقــــــــه آزاد من

منطقه ایی آزاد برای فریادهای بی بهانه

منطقــــــــه آزاد من

منطقه ایی آزاد برای فریادهای بی بهانه

منطقــــــــه آزاد من

این جهان کوه است و فعل ما ندا

پیام های کوتاه
  • ۲۵ شهریور ۹۴ , ۰۱:۱۲
    حکمت
طبقه بندی موضوعی
آخرین مطالب

۶ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

۳۱
تیر

توی امتحانات بود که نشستم به دیدن سریال  گیم اف ترونز :) کلا من بر عکسم ملت تو امتحانا بقیه کاراشون و ول می کنن میشنن پای درسخوندن اونوقت من نشستم 
به فیلم دیدن اونم چه فیلمی واقعا که بنظرم جدای اون صحنه هایی که داره خدایــــــــــــی سریال توپیه اصن یه سری چیزای سیاسی هست توش که شاید اصن خیلیا متوجه نشده
باشن،منم که عشق فیلم مخصوصا که این ژانر فیلم هم جنگی بود هم تخیلی هم رمانتیک اصن یـــــــــه وضعــــــی!!
خلاصه من هی این فیلم و میدیدم هی ذوق میکردم حتی بعضی قسمتاش و چندبار دیدم تنها زمان استراحت من توی امتحانا همین دیدن این سریال بود O_o
سری پنجمش هم اومده بود ولی متاسفانه نتونستم گیر بیارم خلاصه یه عادت بدی دارم اینه که حرف خیلی ها رو نمیتونم زمین بندازم اصن بعضی مواقع قدرت نه گفتن ندارم !!
دوستم هم اصرارررررر میکرد که فلشت و بیار تا برات بریزم رو فلش و این سریش خیلی باحاله و از این چیزا حالا تازه اون موقع من تصمیم گرفته بودم دیگه این سریال و نبینم تا بعد 
از امتحانا که بشینم با خیال راحت تمومش کنم از طرفی هم یه حسی هی میگفت بیخی باو فلش و ببر برات بریزه خخخخ
منم این فلش و با هزار بدبختی دادمش به دوستم با هزار بدبختی تازه به دستم رسید بعد که با شوق و ذوق فلش و گذاشتم تو سیستم پیام فرمت میاد روی چندتا سیستم 
دیگه هم امتحان کردم ولی متاسفانه این خانم محترم انگار میخواسته فلش و فرمت کنه وسط کار پشیمون شده حالا اینجوری شد که من موندم 
و یه فلش خالی با هزار امید و آرزو خخخخخخ :| تازه جالبی کار اینجاست که این خانم به ظاهر محترم هم انکار میکنه میگه مشکل از سیستم توِ؟ من کاری نکردم :|
پ ن:بدبختی کار اینجاس که الان همه جا دارن از این سریال و فصل پنجش تعریف میکنن هی به به و چه چه میکنن و میگن نامزد فلان جایزه شده ال شده بل شده 
پ.ن 2: فقط یه عشق فیلمه که حال الان من و درک میکنه هعییییییییی 

۱۹
تیر
۱۴
تیر

خوشحالی ینی  اینکه بعد از یه مدت که صمیمی ترین دوستت و ندیدی و ازش تقریبا بی خبر بودی یهمو بت pmبده بگه این رواز همش دارم آهنگ سنگ صبور محسن چاووشی 
رو گوش میدم حال و روزای من الان دقیقا اونجوریه ...
بعد تو خنگ بازی دربیاری بگی اِ اِ اِ اِ من این آهنگ و گوش ندادم که ...!
:|
بعد هم دوستت کلی ابراز تاسف کنه از اینکه انقدر دوست بی احساسی داره و گیرنده های حسیش تو اینجور مواقع خیل قاطی داره واست آهنگ و میفرسته :)
و باز خوشحالی ینی اینکه با گوش دادن این آهنگ یاد تموم خاطره هایی بیافتی که باهاش داری یه نوستالژی خوب 

۱۴
تیر

امروز از ترس اینکه وقتی می رم مشاوره ازم اون درسایی که خوندم و میپرسه و من از کل اقتصاد فقط 1فصل و نصفی بیشتر نخونده بودم :|

, و میرم واونجا حسابی خیط میشم !!

ساعت 4صب پاشدم تا مثلا درس بخونم اما زهی خیال باطل بیشتر شبیه روخونی بود تا درس خوندن خلاصه با کلی استرس و ترس و لرز رفتم ،ولی اصلا یادم نبود که این جلسه 

قرار نیست که درسی از من پرسیده شه ول خب به هر حال حساب کار دستم اومد که باید چیکار کنم و دیگه عقب انداختن کارا معنی نداره اول که رفتم کلی تشر خوردم بابت اینکه

چرا انقدر دیر اومدم خلاصه که خانم محترم راضی شد دست از غر زدناش برداره یهو گفت خانم این تست هوشتون خیییییییییییلی بی دقتین !!!!

من ومیگی ترسیده بودم که نکنه خنگ باشم چیکار کنم اگه بگه من نمیتونم با آدمی به خنگی شما کار کنم خخخخخخخخ 

خلاصه کلی واسه خودم فرضیه بافتم وتا کجا ها که پیش نرفتم ولی بعد گفت خانم شما سوالای که خیلی سخته و جزء سوالاتی که اونایی که ضریب هوشی بالایی دارن 

جواب میدن و جواب دادی ولی سوالایی که یه بچه دبستانی میتونی جواب بده رو ن :|

حالا تو این وضعیت من خندم گرفته بود و نمیتونستم جلوی خندم و بگیرم که مثه همیشه بی دقتی کردم و گند زدم هی لبخند ژکوند میزدم زنه هم با خودش میگف حتما این دیگه 

کی؟ دارم دعواش میکنم میخنده !!!!



۱۱
تیر

سازگاری با رفیقان ظاهرا کار تو نیست 

از وفا و مهربانی دم مزن !کار تو نیست!


تو شریک دزد بودی و رفیق قافله

غارتم کردی ولی گفتی به من کار تو نیست...


پیش از آنی که بخواهی از کنارت میروم 

تا بدانی عذر ما را خواستن کار تو نیست!


ناز کم کن ،عشوه بس کن اشتباهی آمدی

دلبر از ما جوانان پیرزن کار تو نیست 


لایق تو خسرو بود و مایه دارانی چو او 

شرط بندی با کسی چون کوهکن کار تو نیست ...


شیرکی دیدی با کفتار ها دمخور شود؟

دور شو از من نبرد تن به تن کار تو نیست .......




پ .نوشت:این شعر خیلی قشنگ مال آقای کاظم بهمنی 

ربط خاصی به من نداره ولی چون قشنگ بود گذاشتمش اینجا  دی:

۱۱
تیر

کلا من آدمی هستم که خیلی خواب میبینم ینی امکان نداره که من یه چرت کوتاهی بزنم اما خواب نبینم اینا هم همش بخاطر ذهن مشغولم که به همه چیز و همه کس فکر می کنم


بعضی از این خوابایی که می بینم واقعا چرت وپرت وخنده دار بعضی هاشونم که انگار جوکای +18 رو تصویر سازی کنم اونجوریه ولی این بینا خوابای جالبی هم میبینم که واقعا تعبیر 

شدن .


مثلا فکر کنم توی عید امسال بود که خواب دیدم که یه برادر بزرگتر از خودم دارم ولی واسه اینکه یه بیماری ذهنی شدید داره اصلا از وجودش باخبر نبودم و اون یجای دیگه بزرگ شده 


وحالا که به سن قانونی رسیده دیگه اومده پیش ما . یه پسر بشدت لاغر ودراززززز و زشت که واقعا شوکه شده بودم که این دیگه کیه چرا این شکلیه؟؟؟


ولی خب انقدر ذوق زده وخوشحال بودم که سریع به همه خبر دادم که وای من یه داداش بزرگتر از خودم دارم از اصن تو پوست خودم نمی گنجیدم که ..


ولی از یه طرفم ناراحت بودم که چرا مامان این داداش خوشتیپ و از ما پنهون کرده وبه ما نگفته !!


خلاصه بعد از اینکه بیدار شدم خوابم و برای مامان تعریف کردم کاشف به عمل اومد بعلللله


 قبل از اینکه من بدنیا بیام مامانم یه بچه 4 ماه پسر داشته که متاسفانه توی شکم مادرم


میمره و من  از دداشتن یه داداش بزرگتر محروم میشم :(


جالب ایجا بوده که مامانم به هیچ کسی هم نگفته بوده چون یه شهر دیگه زندگی میکردن کسی نفهمیده بوده